دیدی که بهار بی تو سرد است
پاییز تر از خزان زرد است
دیگر همه چیز رنگ درد است
دیگر همه جا سکوت دلگیر
دست و دل من اسیر زنجیر
ای روح پر از ترانه من
خاموش ترین بهانه راگیر
دیگر نروم به سوی مستی
حظی نبرم ز می پرستی
ای آن که نداری خبر از من
سرچشمه ی هر غمم تو هستی
دیگر به بهار خنده ام نیست
باران صفا دهنده ام نیست
ای آن که دلم اسیر عشقت
بر بام دلت؛ پرنده ام نیست؟
شعرم همگی سرود درد است
گفتم که بهار بی تو سرداست
گفتم که بهار بی تودیگر
پاییز تر از خزان زرد است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر