خيلي سخته که بغض داشته باشي ، اما مجبور باشی لبخند بزنی
خيلي سخته که از عزيزترين کست بخوای که فراموشت کنه
خيلی سخته بخوای در آغوشش آرام گيری اما مجبور باشی جواب سلامشم ندی
خيلي سخته که راهی را که قدم به قدم با او پيمودی با چشمان بسته و تر بتنهايي گذر کنی
خيلی سخته که خاطرات با او بودن هايت را با اشک چشم کمرنگ کنی
خيلی سخته که او چيزهايی را باور دارد که واقعيت ندارد وتو نتواني برايش ثابت کنی
خيلی سخته که او تورا به بازی ديگری دعوت کند و تو خسته تر از آن باشی که ادامه دهی
خيلی سخته وجودت پراز تمنای ديدار باشد ولی نتوانی حتی به تلفن هايش جواب دهی
و خيلی زجر آوره که تمام وجودت او را صدا زند اما مجبور باشی به او بگويی ازت متنفرم
خيلی سخته وجودت پر ازنياز باشه ولی بهش بگی خداحافظ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر