ز آتش مهری که خود افروختی * * * عشق و جان و پیکرم را سوختی
هر که زین آتش مسوزد پخته نیست؟ * * * وآنکه زین آتش بماند خام کیست؟
هر که زین آتش مسوزد پخته نیست؟ * * * وآنکه زین آتش بماند خام کیست؟
ای تو داروی تن تب خیز من * * * وی همه چیز من و هر چیز من
روی ز هر چه غیر تو برتافتم * * * خویشتن را در وجودت یافتم
می گدازد گر چه جانم از فراق * * * زنده می دارد دلم را اشتیاق
راستی را از چه جانم سوختی؟ * * * وین چه آتش بود تو آفروختی؟
خوب کردی بیشتر جانم بسوز * * * هر چه خواهی بر لهیبش بر فروز
عاقبت من یار خود را یافتم * * * نازنین دلدار خود را یافتم
یاد تو روشنگر اسرار من * * * ای خوشا من تا شدی تو یار من
راستی را از چه جانم سوختی؟ * * * وین چه آتش بود تو آفروختی؟
خوب کردی بیشتر جانم بسوز * * * هر چه خواهی بر لهیبش بر فروز
عاقبت من یار خود را یافتم * * * نازنین دلدار خود را یافتم
یاد تو روشنگر اسرار من * * * ای خوشا من تا شدی تو یار من
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر