.
۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه
عجب دنیای بی خیر و غریبی است
دلم از زندگی لبریز خون است
غزلهایم همه حرف جنون است
خداوندا چه گویم من به تقدیر
که تقدیرم سراپا بد شگون است
همه تار و همه پودم ز غم شد
همه بود و نبودم متهم شد
همه شهدی که دادند بر دل من
نخورده در صبو یک جمله سم شد
مرا روز خوشی پیدا نگردید
به هستی دل فقط شام سیه دید
عجب دنیای بی خیر و غریبی است
که لبخندی به من اینجا نخندید
چو بر هر جا نظر گردید ، بینم
هزاران رخصت غم در کمینم
در این بی کس فضای رنج اندود
تماشا کن ببین بی کس ترینم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
می دونی تنها عشقی که پایداره, عشق به خداست ?!!!
Close
رفتن به بالای صفحه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر