۱۳۸۸ دی ۸, سهشنبه
من در تو پنهانم، تو در من
باور نكن تنهايي ات را
من در تو پنهانم،تو در من
از من به من نزديكتر تو
از تو به تو نزديكتر من
باور نکن تنهایی ات را
تا یک دل و یک درد داریم
تا در عبور از کوچة عشق
بر دوش هم سر می گذاریم
دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهایی ات را
هر جای این دنیا که باشی
من با توام تنهای تنها
من با توام هر جا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه،یک روز
با هم در این عالم نباشیم
این خانه را بگذار و بگذر
با من بیا تا کعبة دل
با ور نکن تنهایی ات را
من با توام منزل به منزله،یک روز
با هم در این عالم نباشیم
این خانه را بگذار و بگذر
با من بیا تا کعبة دل
با ور نکن تنهایی ات را
من با توام منزل به منزل
۱۳۸۸ دی ۱, سهشنبه
ماه محرم ماه نجات ایران و ایرانی
فریاد حسین را شنیدیم همه
از کوفه به سوی او دویدیم همه
رفتیم به کربلا ولی برگشتیم
از شمر امان نامه خریدیم همه
کسی دوباره غزلخوان چشم دریا شد
درون حادثه ای خیس ماه زیبا شد
چه سرنوشت عجیبی میان دستانش
خدا رقم زده تا اینکه آب رسوا شد
و مشک تشنه ی یک جرعه آب شط بود و...
فرات تا به ابد غرق این معما شد
غروب یخ زده اینجا /خدا دلش ابرذیست
ولی چه فایده!وقتی سکوت معنا شد
که روز سوگ ابالفضل مادرم می گفت:
دوباره مثل خدا کربلا چه تنها شد.
۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه
می دانم که تا تو راهی نیست
مهربانا
می دانم که تا تو راهی نیست
می دانم که آسمان فیض و رحمتت همه جا بر سرم سایه دارد
می دانم که دستهای سبزت همیشه پشت و پناهم است
می دانم که تو تنها نگران لغزشهای ناتمام من هستی
امّا
نمی دانم
چرا هر روز که می گذرد از تو دورتر می شوم
دلم را به دست آب می سپارم و سبزی روحم را به شیرینی ناپایدار و فریبنده ی گناهان
کمکم کن
من این لذتها را به بهای دوری از تو نمی خواهم
من تو را می خواهم تنها تو را
ای مهربانترین مهربانان
۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه
دلم برات تنگ شده جونم
میخوام ببینمت نمیتونم
بین ما دیوارهای سنگی
فاصله یک عمر میدونم
بغض ترانمو شکستم
میخوام بگم عاشقت هستم
توعین ناباوری یک شب
خالی گذاشتی هردودستم
توبودی تمام هستی ومستی وراستی وتمام قصه من
توبودی سنگ صبورم ونگاه دورمو لبهای بسته ی من
نیمه شب از خوابم پامیشم
نیستی پیشم نیستی پیشم
بازدیوونه میشم دوریه تو
تیشه زد به ریشم نیستی پیشم
بی صدااز من خالی میشم
همصدابابی بالی میشم
گونه هام خیس از شبنم غم نیستی پیشم
توبودی تمام هستی ومستی وراستی وتمام قصه من
توبودی سنگ صبورم ونگاه دورمو لبهای بسته ی من
۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست
سلام بر روی ماه تو، عزیز دل سلام از ماست
تو یک رویای کوتاهی دعای هر سحرگاهی
شدم خواب عشقت چون مرا اینگونه میخواهی
من آن خاموش خاموشم که با شادی نمی جوشم
ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمی پوشم
تو غم در شکل آوازی شکوه اوج پروازی
نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی بازی
مرا دیوانه می خواهی ز خود بیگانه میخواهی
مرا دلباخته چون مجنون ز من افسانه میخواهی
شدم بیگانه با هستی ز خود بیخود تر از مستی
نگاهم کن نگاهم کن شدم هر آنچه می خواستی
بکش دل را شهامت کن مرا از غصه راحت کن
شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن
بکن حرف مرا باور نیابی از من عاشق تر
نمی ترسم من از اقرار گذشت آب از سرم دیگر
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست
سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام از ماست
اشتراک در:
پستها (Atom)